این یادداشت در تاریخ ۱۵ آبان ۹۹ نوشته و قرار بود در نشریه پادرنگ منتشر شود. ولی به دلایل داخلی نشریه با تاخیر طولانی مدت مواجه شد. همچنین بعد از بحثهای پیش از نوروز ۱۴۰۰ بر سر قضیه حاجیفیروز، نویسنده از انتشار آن بخاطر از بین رفتن تازگی و ظن تقلید منصرف شد و صرفاً بخاطر آرشیو شدن آن را در وبلاگ شخصی قرار داده است.
نوشتن چنین یادداشتی شاید میتوانست بدون دست مایه قراردادن اثر فیروز از هیچکس هم انجام شود. اما از آنجایی که نویسنده این متن خود مخاطب پیگیر صحنه رپ ایران است پرداختن به درونمایه این آهنگ از دیدی انتقادی میتواند بهانهای برای هر چه بیشتر خوانده شدنش در میان هنرمندان، فعالین و علاقه مندان این صحنه یا شاید دیگر فضاهای فرهنگی جامعه باشد.
فیروز چند روز مانده به نوروز ۱۳۹۴ منتشر شد. با آهنگی که از نوای ساز و نقاره بختیاری که سالهاست بعد از تحویل سال در صدا و سیما پخش میشود استفاده کرده بود. اما هیچکس خیلی زود نشان داد برخلاف تصور، این اثر کاریست خلاف جریان در نقد منش نژادپرستانه، بردهداری و مناسبات ارباب رعیتی ما ایرانیان. اثری جسورانه که نوک پیکان انتقاد را اینبار نه بر حاکمیت سیاسی بلکه به روی جامعه ای گرفته است که بخشی از مخاطبان و طرفدار خود هنرمند را نیز شامل میشود. اما یادداشت حاضر نه در تمجید اثر بلکه در انتقاد به برجسته کردن نادرست شخصیت حاجی فیروز به عنوان نماد نژادپرستی و بردهداری در میان ایرانیان و آن هم در زمانه است اگر به بردهداری قائل باشیم گروههای قومی نژادی دیگری نماد آن هستند. هم عنوان اثر و هم همخوان هر دو تاکید بر شخصیت حاجی فیروز دارند. اما قبل از آن بگذارید محدوده نقد را بیشتر مشخص کنیم. به گواه اسناد و مدارک متعدد تاریخی بردهداری در ایران از ایران باستان تا دوره قاجار وجود داشته است. با ورود دوربین عکاسی و به خاطر علاقه دربار قاجار تصاویر متعددی از خدمه آفریقایی تبار با رنگ پوستی تیره در کنار اربابان خود که یا از اشراف دربار بودند و یا تجار و ملاکین، دیده میشود. خدمتکاران و خواجهگانی که اغلب حبشی بودند و در دوره ای با کشتی و از مرزهای آبی جنوبی و در دوره متاخر از طریق افرادی متمولی که برای حج به مکه رفته بودند از مرزهای زمینی به ایران آورده میشدند. نشریه گاردین مطلبی همراه با تصاویر مرتبط از این دوره منتشر کرده است که ترجمه آن را در وب سایت تاریخ ایرانی میتوانید مطالعه کنید. با این وجود بردهداری در ایران سال ۱۳۰۷ یعنی در دوره پهلوی اول لغو شد. در واقع برای ایرانی که میخواست رو به مدرنیه گام بردارد و به جامعه نوین جهانی بپیوندد، برده کاری امری نکوهیده و بدوی محسوب میشد. علاوه براین، ایران به عنوان کشوری که مانند بسیاری از کشورهای دیگر سالهاست بخشی از نظام و اقتصاد سرمایهداری است و به خصوص از سه دهه گذشته و پس از جنگ ایران و عراق و همچنین پایان جنگ سرد با رشد سیاستهای نئولیبرالی دست به تغییر در سیاستهای حمایتی از نیروی کار و در نتیجه موقتی سازی نیروی کار و پایین نگه داشتن دستمزد زده است. حاصل این سیاست را میتوان در بسیاری از کارگاههای کوچک و بزرگ کشور مشاهده کرد. جایی که کارگران با دستمزدی پایین مجبور به کار در شرایطی نامناسب هستند. شرایطی که برای بسیاری از این کارگران با نزدیک شدن به نوروز بیش از پیش سخت میشود و به قول هیچکس با «کار کار تا آخر شب» باید با آن شرایط سر کنند.
اما چرا برای نقد تمامی موارد بالا حاجی فیروز به عنوان نماد دست مایه قرار گرفته شده است؟ احتمالا اینطور تصور شده است که این شخصیت نمایشی به خاطر آنکه صورتش را سیاه میکند و عباراتی مثل «ارباب خودم سامبولی بلیکم» در اجرایش میخواند، پس در نتیجه بازمانده ای از بردهداری ایرانیان در دور قاجار است. اغلب هم برای سند گفته های از این دست اشاره به پاورقی سال ۱۳۴۳ اخوان ثالث در مجله ارغنون با این عبارات است:
«من از دیرباز، حتی در ایام کودکی نیز، همیشه از وضع شکل و اداهای اینگونه مبشران سیاهچهرهٔ نوروزی که در تهران مرسوم است (روی خود را سیاه میکنند و به نام حاجی فیروز حُرارههای بیمزه و لوس و مکرر میخوانند) نفرت داشتهام. گمان نمیکنم که از ابتدا جز در تهران جای دیگری تقلید این بقایای نفرتانگیز عهد توحش و بردهداری مرسوم میبوده باشد، یا من نشنیدهام و البته نفرتم از خود این آدمهای بدبخت و سیاهروزگار نیست، که از گرسنگی و بیچارگی در کسوت بخت خود -سیاهی- میروند.»
اما این ادعا که شخصیت حاجی فیروز ارتباطی با نژاد پرستی یا بردهداری داشته است از سوی بسیاری از پژوهشگران و ایران شناسان رد شده یا به جد مورد تردید واقع شده است. از استدلال هایی مانند اینکه این شخصیت سابقه طولانی در آیین های ایرانی داشته (مثلا در جشن برفی، سیاه کردن چهره نماد سرما و شبهای بلند و سرد زمستان بوده است) گرفته تا اینکه حاجی فیروز نمادی از بازگشت از جهان مردگان است. همچنین به قول بهرام بیضایی که پژوهشهای متعددی در مورد اسطوره شناسی و نمایش در ایران انجام داده حاجی فیروز به خاطر اینکه در نمایش نماد هوشمندی، زیرکی و راستی و حقیقت در برابر ارباب دروغگو و کاسب مسلک خود است نمیتواند نمادی از نگاه نژادپرستانه و از بالا به پایین به او باشد. در واقع او قهرمان نمایشی است که در آخر با رو شدن دست ارباب شاهد رسوا شدن و تمسخرش هستیم.
حال سوال اینجاست این حساسیت بر روی چهره سیاه حاجی فیروز در ایران از کجا آمده است؟ پاسخ را شاید بتوان در موج اعتراض مدنی به سنتی در نمایش بنام Black Face جستجو کرد. رسمی که به ویژه در امریکا از اواسط قرن نوزدهم به این سو رایج بود است و در آن بازیگری سفید پوست صورتش را سیاه میکرده و با زبان هزل خود را بجای شخصیت بردگان سیاهپوست میگذاشته و اغلب آنها مورد تمسخر قرار میداده. انتقادات به این سنت نمایشی با جنبش برابری خواهی سیاهان آمریکا آغاز شد اما شاید تا شروع قرن 21 کماکان این رسم ادامه داشت. با ورود به قرن جدید اعتراضات مدنی به این پدیده آنچنان شدت گرفت که تعدادی از افراد مشهور دنیای هنر و سیاست مورد انتقاد شدید قرار گرفتند. به طبع افرادی از جامعه ایرانی که در دو دهه اخیر به واسطه مهاجرت یا مطالعه جریانهای فرهنگی هنری در فضای فرهنگی غرب قرار داشتند از موج انتقادات نسبت به Black Face نیز آگاه یا حتی خود با آن مواجه شدند. نقطه مواجه را میتوان به طور مثال در جشنهای نوروزی که توسط ایرانیان ساکن اروپا یا آمریکای شمالی برگزار میشود جستجو کرد. برای مثال جشن نوروزی استکهلم سوئد در سال 2012 که وقتی شخصیت حاجی فیروز با چهره ای سیاه شده پا روی صحنه گذاشت عده ای از برگزار کنندگان مراسم انتقاد کردند تا اینکه سال بعد پرچم ایران روی صورت بازیگر نقاشی و بعد از آن هم خود شخصیت را به کل از مراسم حذف کردند تا به قول معروف خود صورت مسئله پاک شود. اینجاست که باید سوال را از خود پرسید که آیا تجربه مردمی با فرهنگ و تاریخ متفاوت (در اینجا در مورد Black Face) می تواند مبنای واکنش گروهی دیگر در ایران با تاریخ و فرهنگ متمایز در مورد شخصیت حاجی فیروز شود؟ آیا آنطور که در آمریکا سیاه کردن چهره توهین به شهروندان آفریقایی تبار است آیا چنین بحثی در ایران سالهای اخیر نیز کارکرد دارد؟ به عقیده نویسنده آنچه در ایران امروز به عنوان نمادی برای نژادپرستی باید مورد انتقاد قرار گیرد نگاه بالا به پایین اقشاری از جامعه در مورد مهاجرینی افغانستانی یا حتی مردم عربتبار است. مهاجرینی که با وجود سالهای زندگی در ایران یا حتی به دنیا آمدن در کشور از بعضی از حقوق ابتدایی محرومند.
همانطور که گفته شد فیروز اثریست جسورانه در نقد نژادپرستی و رفتار ارباب رعیتی در جامعه ایران اما نمادسازی از شخصیت حاجی فیروز تحت تاثیر عناصر فرهنگ غربی، نادیده گرفتن صحت تاریخی و عدم تناسب با حقیقت جاری در جامعه ایرانی امروز از نقاط ضعف این اثر است.