«آهنگ هم آهنگهای قدیم. این جدیدا بدرد نمیخورند». شاید شما هم تا به حال این عبارت را بارها شنیده یا حتی خودتان استفاده کرده باشید. اینکه با آثار موسیقی جدید نمیتوانید ارتباط برقرار کنید. موسیقی شان شلوغ است. ترانه ها پیش پا افتاده هستند و انگار همه آنها شبیه هم هستند. شاید سنتان بالا رفته که چنین حرفهایی میزنید یا اینکه خیلی محافظه کار شده اید و خودتان را به روز نمیکنید. واقعیت این است که اثبات این ادعا که موسیقی های عامه پسند امروز از نمونه های مثلا ۳۰ سال پیش سطحی تر یا ساده تر شده اند کار آسانی به نظر نمیرسد. با این حال یادداشت پیش رو با استناد به دو پروژه پژوهشی تحلیلی بر روی موسیقی عامه پسند غرب سعی میکند شاهدی برای احساس ناخوشایندتان از موسیقی عامه پسند این سالها بیاورد.
سال ۲۰۱۲ مجله Nature مقاله ای با عنوان «اندازه گیری میزان تکامل موسیقی عامه پسند معاصر غربی» منتشر کرد که در آن ۴۶۴۴۱۱ قطعه موسیقی در تمامی سبکهای عامه پسند مانند پاپ، راک، هیپ هاپ، جاز و آر اند بی که میان سالهای ۱۹۵۵ تا ۲۰۱۰ ساخته شده بودند را مورد بررسی قرار میداد. برای انجام این بررسی و مقایسه میان قطعات سه معیار موسیقایی در نظر گرفته شد.اول محتوای هارمونیک قطعه شامل آکوردها، ملودی و تنظیم تونال. دوم رنگ صدا یا Timbre که برای توضیح آن میتوان گفت هر ساز موسیقی جنس صدایی مخصوص به خود دارد بطوری اگر به طور مثال نتی مشابه توسط دو ساز نواخته شود مخاطب صداهای متفاوتی میشنود. همچنین ترکیب سازها در هنگام نواختن یک نت نیز رنگ صدایی جدید را موجب میشود. سومین معیار نیز میزان بلندی صدا هنگام مستر کردن قطعه است. نتیجه این پژوهش نشان میدهد که هرچه از اواسط دهه شصت میلادی که دوران ظهور گروه های تازه نفس و خلاقی مانند بیتلها یا باب دیلن است جلوتر میآییم، از پیچیدگی و تنوع در محتوای هارمونیک و رنگ صدای قطعات به طور ثابت کاسته شده است. در واقع میتوان گفت که این قطعات با گذشت زمان ساده تر و تکراری تر شده اند.
بررسی میزان بلندی صدا نیز نتیجه جالبی داشته است. اینکه با گذشت زمان قطعات با صدای بلندتری بر روی رسانه آنالوگ یا دیجیتال مستر شده اند. چیزی که باعث میشود کیفیت و گیرایی قطعه در نگاه اول بالاتر بنظر برسد. این پدیده که در دنیای موسیقی به «جنگ بلندی صدا» هم مشهور است که در آن تولید کنندگان سعی میکنند قطعه را با صدایی بلند از تولید کننده های دیگر مستر کنند. برای درک بهتر این قضیه و تفکیک آن با تغییر میزان صدا توسط مخاطب این ویدئو را میتوانید تماشا کنید. در واقع با گذشت زمان از تفاوت میزان بلندی صدای قسمتهای مختلف یک قطعه کاسته شده و در نتیجه ریزه کاری اجرا قابل تشخیص نیست و موسیقی شلوغتر بنظر میرسد. بطوریکه حتی با کم کردن صدا توسط کاربر نیز از میزان این شلوغی کاسته نمیشود.


پژوهش دیگر که در سال ۲۰۱۵ توسط اندرو پاول مورس انجام شد بیشتر شبیه مشاهده ای ساده است تا یک تحقیق آکادمیک. این محقق حوزه تحلیل داده، قطعات موسیقی عامه پسندی که بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ بیشتر از ۳ هفته در رتبه اول چارت بیلبورد در سبکهای پاپ، راک، کانتری و هیپ هاپ/ آر اند بی قرار داشته اند را مورد بررسی قرار داد. معیار این بررسی استاندارد میزان خوانایی متن Flesch-Kincaid است که در امریکا برای تهیه دست العمل های نظامی یا تهیه متون آموزشی مدارس استفاده میشود. به طور مثال یک متن آموزشی باید برای دانش آموز کلاس ۵ یا ۶ مناسب و قابل خواندن باشد. بر اساس این روش دو معیار بر میزان خوانایی متن تاثیر میگذارد. تعداد کلمات یک جمله و تعداد بخشهای یک کلمه. در واقع هرچه جملات طولانی تر و کلمات بزرگتر باشد خواندن متن مشکل میشود و مخاطب میبایست سواد بالاتری داشته باشد. نتیجه این پژوهش بر روی ترانه ها نیز مشابه پژوهش قبل سیر نزولی را نشان میدهد. به عبارت دیگر هرچه جلوتر میاییم درک متن ترانه های ساده تر شده است.
هر چند نگاه به موسیقی از دریچه ای صرفاً کمی همانند پژوهش های بالا نمیتواند توضیحی جامع در مورد سیر پدیده ای انسانی و پیچیده مانند موسیقی دهد و باید به دیده شک به آنها نگاه کرد اما با این وجود میتواند به درک ما در مورد روند تغییر موسیقی عامه پسند و پیدا کردن قرینه هایی دیگر که نتیجه این تحقیقات را تایید میکنند، کمک کنند.