گفتگویی با Salome MC درباره آلبوم تازه اش
وقتی عنوان انگلیسی مجموعه «ناخوشاگاه» را دیدم با توجه به چند تا از کارهای قبلی ات مثل «گناه وجود»، از اینکه با اثری با درون مایه فلسفی مواجه هستم جا نخوردم. ولی انگار اینبار دست گذاشتی روی شاید مهمترین مفهوم فلسفه هگل. چرا سراغ Unhappy Consciousness رفتی؟
می شه گفت من سراغ اون نرفتم و اون سراغ من اومد چون وقتی داشتم روی ساختار مفهومی ناخوشاگاه فکر می کردم دیدم آگاهی ناخشنود هگل مبنای خوبی می شه برای وحدت داستانی آهنگهایی که تو ذهنم داشتم.
در آلبومی مفهومی مثل ناخوشاگاه که پس زمینه ای فلسفی داره، شاید از استفاده از واژه های ثقیلی مثل کلبی، رواقی، مقاوله ناگزیر بنظر بیاد. چطور تو نوشتن ترانه و اجرا باهاش کنار میای تا اثری روان را نتیجه بده. نظرت تو این کار موفق بودی؟
ناخوشاگاه زمینه فلسفی داره، درسته. ولی فضای اساطیری هم داره. فضای مخدوش و هرج و مرج هم داره. فضای عرفانی هم داره. این که موفق بودم در القای این فضاها و ایجاد پیوند با شنونده، شنوده جوابگوشه. من خودم کاری را کردم که می خواستم. استفاده از کلمات متنوع که دید شنونده را باز کنه برای من خیلی لذت بخش است. وقتی مثلا میام از کلمه کلبی استفاده می کنم فانتزیم اینه که دختر پسر شونزده ساله ای که آشنایی با این کلمه نداره می ره سراغش و درباره اش می خونه. من در اون سنین اطلاعات جدید را مثل اسفنج جذب می کردم و همه اش دنبال مفاهیمی بودم که در فهمیدن خودم و زندگی و دنیا من را یاری بدن.
یکی از ویژگی هایی که باعث میشه به عنوان یک هنرمند تحسینت کنم عریان و بدون سانسور صحبت کردن از ویژگیهای فیزیکی و چالشهای ذهنی ات است که در ناخوشاگاه هم به وفور دیده میشه. حرف زدن از چیزهایی مثل پسوریازیس، غبغب، ضعف بینایی برای یه هنرمند ایرانی و با در نظر گرفتن مسئله جنسیت کار معمولی نیست. نظرت چیه؟
تو موسیقی رپ نمایش قدرت یک سنت است و از دید من آسیب پذیر بودن نوعی قدرت. البته وقتی جوونتری این رو نمی فهمی و همه انرژی ات رو می گذاری که خودت رو قوی تر و محکمتر و مطمئنتر از اونی که هستی نشان بدی، که این خودش ضعفه. من سالهاست به این رسیدم که در زندگی شخصیم و هنرم اجازه به خودم بدم که به طور آشکار نقص داشته باشم. آهنگ شکاف در واقع بیانگر این مرحله است. «نزدیکتر از این نشو، قبلش آماده رخنه هایم شو.»
در انتهای آلبوم و در «معما» بنظر میرسه که بعد از فارق شدن از چالشها ذهنی به نقطه ای رسیدی که میگی با تمام مشکلات، ناعدالتیهای اجتماعی و جنسیتی، اما الان مثل فولاد آبدیده شدی و به زندگی ادامه میدی. آیا این ادامه دادن به معنی قبول مصائب و کج دار و مریض زیستن است همراه با نگاه فردگرایانه (شاید خودخواهانه) و جدا از اجتماع است و یا اینکه این چالشها همچنان ادامه داره و میتواند حاصل آن روی مخاطبانت به عنوان امری اجتماعی تاثیر گذار باشه؟
منظور معما اینه که علیرغم همه اینهایی که تو هم گفتی و هزاران بلا و مصیبت دیگه و علیرغم عاقبت ناگذیر مرگ و نیست شدن، باز همهمون به زندگی ادامه می دیم. چرا؟ آن چیست که چیستان است.
ناخوشاگاه اولین تجربه آهنگسازیت برای یه آلبوم کامل است. علاوه براین که در فرم هم خلاق و نسبت به کارهای قبلی ات متفاوت است. در مورد این تجربه ات بگو.
در نقطه ای بودم که اگه این آلبوم را خودم نمی ساختم معنی ای نداشت و لزومی به وجودش نبود. وقتی که همه جنبه های خلاقانه آلبوم را به دست خودم گرفتم خود به خود اتفاقات عجیبی افتاد که خودم هم نمی دونستم می افتد. آلبوم تو ژانر خاصی نمی گنجه هرچند سنگینترین المانش مثل همیشه هیپ هاپه. هیپ هاپی است که وقتی رپخوان از زندگی شهری دور می شه، اتفاق می افتد. وقتی دیدم می توانم هرکاری که می خواهم بکنم، سوالی که پیش می اومد این بود: چرا که نه؟ حس خوبیه.
تو مصاحبه قبلی که باهم داشتیم توضیح دادی که چرا از جامعه رپ فارسی دور هستی. در این آلبوم برای ساخت ویدئو و میکس مستر همکاریهایی داشتی. اما به این فکر نکردی که با آهنگسازها و رپرهایی به دیدگاه هات نزدیکی دارند هم در کارهای آینده همکاری کنی؟
از نظر همکاری ناخوشاگاه مینمالیستترین آلبوم است. غیر از میکس و مستر که بخش های تکنیکی کار هستند، همه کارهای دیگر را خودم در استودیوی خانگیام انجام دادم. گفتم که این آلبوم نمی توانست جور دیگه اتفاق بیفته و از نظر مفهومی، وجودش به این استقلال وابسته بود. جدا از این، همکاری ها برای من خیلی ارگانیک اتفاق می افتند. از اولش اینطوری بوده. همه هنوز می آن برام آهنگ «چشمها رو من» و «تقصیر من» و غیره رو مثال می زنند و می گن بازم با رپ خوان های معروف کار کن. متوجه نمیشند که من با رپ خوان های معروف کار نکردم. با رفیقانی کار کردم که اون زمان باهم می گشتیم و استودیو می رفتیم و زندگی می کردیم. پروسه خیلی عادی و بدون برنامه ریزی بود. مثلا همین همکاری در ویدئوی پینه با استاد هنر خیابانی «تنها» (A1one) هم خیلی طبیعی و ساده شکل گرفت. من رو این چیزها برنامه ریزی نمی کنم و حساب کتاب ندارم. اگه اتفاق بیفته می افته. چیزی که هست اینه که همیشه آدم تنهایی بودم و به استقلالم علاقه شدید داشتم. دلیل اینکه خودم را جدا کردم هم این بود تا زیر سایه کس دیگه ای نباشم. خوب وقتی می آن می گن «با فلانی بخون تا مردم اسمت رو بشنوند» انگیزه شدیدی پیدا می کنم که این کار را نکنم.
ناخوشاگاه برخلاف «رسماً هستم» خالی از اشارات مستقیم به مسائل سیاسی و اجتماعی است. اما هر دو از نظر فلسفی انگار به یک جا میرسند: «نقطه آبی کمرنگ». آیا تمام اتفاقاتی که بشر با آن درست به گریبان است در نگاهی از بالا اینقدر پوچ و کم ارزش است.
جالبه می گی پوچ. نه منظور من از نقطه آبی کمرنگ پوچی بود نه فکر می کنم کارل سیگن این قصد رو داشت. ولی شنونده خودش هرجور که میل داره می شنوه آهنگ ها رو. مثلا از دید من نقطه آبی کمرنگ که آخرین آهنگ «هستم رسماً» بیشتر در مورد مشکلات روزمره و ساده و روش غلبه بر آنهاست و آهنگ نسبتاً سبکی هست. بعد چون داری دو تا آلبوم رو مقایسه می کنی چیز دیگه ای هم باید بگم. هستم رسما با سوال های فلسفی شروع می شه و بعد روابط – خانواده، عشق، کار – می آد توش و بعد جستجوهای سیاسی/اجتماعی و در آخر دغدغه های روزمره. همه آهنگ های «هستم رسماً» همزمان اتفاق می افتند و سوالهای است که در هر سن و برای هر کسی پیش می آید. در حالیکه ناخوشاگاه سفر وجودی یک زن است از نوجوانی تا سی و دو سالگی، در طول زمان اتفاق می افتد و تجربه های خیلی شخصی است. هر آهنگ تغییر مهمی رو که نسبت به آهنگ قبلی در وجود این زن رخ داده بیان می کنه. اون دختری که خیال می کنه با اون دختری که رسوا شده فرق داره، اون دختری که پینه بسته با اون دختری که تلنگر رو حس می کنه فرق داره. در ش.د.خ.ک غلبه ای در کار نیست، پذیرش و تسلیم و حتی لذت از اینکه زندگی لحظه ای بیش نیست و نوسانات انسانی زیباست. شاید بشه گفت در آن پوچ گرایی است ولی این پوچ گرایی منفی نیست و بلکه مثبته. می گه بودن بهتر از نبودنه. اینکه هستیم معجزه است و اینکه آخرش به نبود و از بین رفتن ختم می شه این دختر رو بیشتر شارژ می کنه. ش.د.خ.ک. جواب معماست. ش.د.خ.ک. ناخوشاگاهیه زیباییه که آن دختر ساده ای که اول آلبوم پر از خیال های ایده آلیستی بود ولی خیال هایش غبار شد، بعد از سفر طویل و سختی بهش می رسه. نقطه آبی کمرنگ فقط یک بعد کوچک و یک جمله از آهنگ ش.د.خ.ک. است. شاید بشه گفت کل آلبوم «هستم رسماً» رو می شه در ش.د.خ.ک. جا داد و بیشتر.
به نکته ای اشاره کردی که برای من هم مهم و جالب است. من هم سن تو هستم و ده سال پیش و قبل از آن پر ایده آل بودم. هر چند نمیتوانم بگم که همه آنها اصطلاحاً دود شدند و به هوا رفتند ولی بنظر خودم الان واقعگرا و عملگراتر شدم. بسیاری از هنرمندان و مخاطبان رپ فارسی ممکنه پر از همین ایده آل ها باشند یا اینکه ایده آل هایشان به باد رفته باشد، چطوری میتوانند مثل تو به آینده امیدوار باشند؟
هرکی مسیرش فرق می کنه ولی بر اساس تجربه های خودم می تونم بگم پذیرش اینکه هیچ انسانی ایده آل نیست می تونه قدم اول باشه. وقتی انسان رو به صورت یک موجود ناقص قبول کنی، می تونی نقصانهای دنیای اطراف رو هم بپذیری و به برداشت واقع بینأتری از هستی برسی. از اینجاست که همه چیز هیجانانگیزتر می شه برای اینکه میزان تحمل، صبر و بخششت می ره بالا، فکرت بازتر می شه و بعد می تونی در نیمه خالی لیوان هم زیبایی هایی ببینی.